ی دختری بود دقیق نمیدونم فک کنم شمال زندگی میکرد با مادر پدرش بد مرگ مادر پدرش متوجه میشه ی خانواده داره فک کنم خانواده پدریش بود میاد تهران پیداشون میکنه کلی ماجرا و اینا اخر سر هم یه پسر عموی سرهنگ داشت خیلی مغرور بود اصلا دلش نمیخواست ازدواج کنه بد با اینم لج بود آخرش باهم ازدواج میکنن عاشق هم میشن