بزار من بهت بگم....
وقتی چارده سال شایدم سیزده سالم بود تو اتاقم خوابیده بودم خواهر و مادرم هم پیشم خوابیده بودن ،،،،، ظهر بود کس دیگه هم خونه نبود ! وقتی بیدار شدم دیدم پیراهنم و سوتینم جفتش تنم نیست و فقط پتو رومه! اصلا هم هوا گرم نبود که بگم گرمم بوده لباسمو درآوردم ! چون تا چند روز مدام بهش فکر میکردم و به نتیجه ای نمی رسیدم!!!!!!
یباار هم رد ناخون کنار گردنم بود و یه حالت کبودی ! باز همون زمان :) باید بگم من اون موقع به شدت ناخونام میجوبیدم و حتی یه ذره ناخون نداشتم که بگم از اون بوده:))))
همیشه خودمو توجیه میکنم که چیزی نبوده ولی بعضی وقتا هم با خودم میگم اگر .....