من ده ساله ازدواج کردم شوهرم سال اول خوب بود بعد بیکار شد و بی پول و معتاد سر کار نمیرفت اجبارا بابام پول میداد بهم سالها با سختی زندگی کردم تا خودم رفتم سر کار و شوهرم بهتر شد اما خانوادش هیچ وقت حمایت نکردن همش سرکوفت که تو بدی تو پسرمونو بدبخت کردی میکفتم من خجالت میکشم بابام خرجی میده به روی خودشون نمیوردن خیلی اذیتم کردن طردمون کردن حال مامان منو نفهمیدن وقتی میگفت کمک کنید پسرتون بره سر کار اونم گوشیو رو مامانم قطع کرد حالا ۳ساله خواهر شوهرم ازدواج کرده شوهر سالمه اما کار نمیکنه همش تو خونه خوابه مادرسوهرم میگه من بهشون مواد غذایی میدن دق داده دخترمونه نمیدونیم چیکار کنیم من راضی نیستم کسی اذیت شه چون درک میکنه بی پولی یعنی چی اما مادرشوهرم حالا از دل منو مامانم اب میخوره و پشیمونه اما چه فایده