دیروز شوهرم میخواست ساعت خونه بابام اینا رو درست کنه، مامانم با پرخاشگری جوابشو داد، بعد شوهرم به من گفت من آدم کینه ای هستم یه جا حال مامانتو میگیرم. همیشه هم میگه مامانت چرا غر میزنه به بابات، توام مثل مادرتی
حالا صبح بیدار شدیم به من میگه مادر من داماد داری میکنه مادر تو هم میکنه!!!
منم گفتم آره ببین مادرت با این عروس و اون عروسش چطور رفتار میکنه
میدونم مامانم بد جواب شوهرمو داده، ولی جلو شوهرم طرفداري مامانمو کردم، تو خودم دارم از دست مامانم حرص میخورم .
بین مامانم و شوهرم گیر افتادم
ولی از اونطرف هم شوهرم پرروإ، من 5سال عروس خانوادشون هستم، چون احترام به من نمیذاشتن من رابطمو قطع کردم. هرجا مسافرت و تفریح میخواستن برن فقط با اون عروس میرن، هرکاری بخوان بکنن با اون مشورت میکنن، هر هفته شام دعوتشون میکنن.با اون پچ پچ میکردن و میخندیدن به من محل نمیذاشتن و.......
وقتی باهاشون رابطه داشتم منو دعوت میکردن بهم عدس پلو، کتلت، ماکارونی و.... میدادن ولی شبایی که اون دعوت بود کباب یا مرغ و... بحثم غذا نیست چون من اصلا شکمو نیستم بحثم احترامه.
چندین بار بین من و شوهرم دعوا درست کردن و خودشون یه ساعت بعدش رفتن پارک شام بخورن، یا رفتن مشهد و..... همه تو شهر میدونن که اینا چقد به من بی احترامی کردن.
کلا اینم از سیزده به در که میخواستیم بریم و شوهرم گند زد به حالم، رفتار خانواده خودشو نمیبینه ولی یه بار مامان من باهاش بد حرف زد هی داره اعصابمو بهم میریزه ،کاش میمردم از دست همشون راحت میشدم😭