نفسش گرفته بود. و گفت بریم دکتر. ولی من بخاطر اینکه بستری نشه و سیزده بدرم خراب نشه گفتم فعلا صبر کنیم شاید درست بشه.
الهی من بمیرم براش. آتیش گرفتم این یکسال از عذاب وجدان. آتیش گرفتم.
بجای اینکه ببریمش دکتر اینموقعا داشتم دعای شفای بیمار از تو گوگل دانلود میکردم و میخوندم.
نصفه شب حالش بدتر شد و تا رفت بیمارستان دیگه دیر شده بود و ایست قلبی.
بچه ها دارم میمیرم از عذاب وجدان یکساله. من قاتل بابای 55 ساله ام شدم.
دارم تو جهنم سر میکنم از یکسال پیش تا حالا. از اینهمه حسرت و ای کاش و عذاب وجدان.
داغ دوری و نبودنش یکطرف. این عذاب وجدانم یکطرف.
نمیدونم بایدچیکار کنم. من مستحق اعدام و شکنجه ام. من قاتل بابام شدم. بابایی که عاشقم بود.
بابایی که عاشقش بودم ولی من باعث مرگش شدم.
چیکار کنم من، چیکار کنم من. حالم خوب نیست