سلام ، تو تایپک قبلیم رفتارای اقای دکتر براتون تعریف کردم
اینم نتیجه ی این جلسه که رفتم پیشش
سلام کردم و رفتم تو اتاقش تا منو دید چشاش برق میزد ، احوال پرسی کرد و گفتم متشکرم ، درمورد دستم بهش گفتم و گفتم یعنی خوب میشه ، یکم خندید گفت اره عزیزم ۱۰۰ درصد ، بعد مشکلمو گفتم که شکمم درد میکنه بعد گفتم یه قرص اشتها اور بهم بده ، گفت: نه ، چاق میشی همین اندامت خیلی خوبه نمیخوام چاق بشی ، نسخه دارو نوشت و گفت بیا عزیزم منم تشکر کردم و گفتم خداحافظ تا گفتم خداحافظ تا در اتاقش پاشد و با من اومد، گفت چی ، گفتم خداحافظ ، گفت داری میری عزیزم گفتم اره ، گفت واقعا داری میری ،( اینم بگم که چشاش برق میزد چه برقیییی) گفتم اره دیگه دارم میرم ، گفتم مگه باید بمونم
گفت برو داروهاتو بگیر و بیا سرمتو بزن ، گفتم اره دیگه میخوام همین کارو کنم ، گفتم مگه تو قراره سرمم بزنی ، یکم با برق چشاش به چشام زل زد و گفت خیلی دوس دارم وقتی داری سرم میزنی بیام بهت سر بزنم ، گفت: بیام ، منم گفتم اره بیا بعد خیالش راحت شد و رفت رو صندلش نشست
بعد رفتم دارو گرفتم و دیدم تخت خالی نداره🤕 ، رو صندلی بیمارستان نشستم ، دیدم رفته قهوه بگیره ، منو دید و گفت داروتو گرفتی گفتم اره ، گفت چرا اینجایی ، گفتم تخت خالی نداره گفت باشه عزیزم ، بعد وقتی قهوه ی فنجانشو خورد ، رفت اشپز خونه ی بیمارستان و چای گرفت ، وقتی داشت میرفت اتاقش بهم لبخند زد منم لبخند زدم
بعد رفتم اتاق تزریفات و سرمم زدم دیدم اومد پیشم🥲 ، و به پرستار گفت آیدا اینجاست ، پرستاره گفت اره ، دیدم اومده پیشم و یه نگاهی بهم کرد و لبخند زد و رفت🤪
بعد که وقتی سرمم زدم و رفتم تو اتاقش گفت سلام عزیزم خوبی حالت بهتر شد گفتم اره ، گفت مطمعن گفتم اره ، گفت خب خداروشکر ، بعد گفت آیدا دستت چی شد اسیب دیده ، گفتم نه سرمم زدم جاش پنبه و چسب زده خونریزی نکنه
گفت باشه ، گفت عزیزم کاری داری در خدمتم ، گفتم متوجه رفتارات میشم اومده بودم همینو بهت بگم ، با لبخند و لحن اروم بهش گفتم ، دیدم به یه جایی خیره شده و پلک نمیزنه ، حس میکنم رفت تو فکر و شوکه شد ، منم ترسیدم یهو عصبی شده و یه چی بگه ، زود خداحافظی کردم
اما اون رفت تو فکر و حرفی نزد😏
نظرتون چیه؟؟؟
چجوری ازش شماره بگیرم؟؟؟