واقعا اعصابم درگیرش شده دوستم حاملست تازه آبجیم فهمیده مواد میزنه اوضاعشم خیلی خراب شده شوهرشم خیلی پولداره ولی خیلی از خودش بزرگتره قشنگ اینو واسه هوس میخواسته حالا شوهرش فهمیده این مواد میزنه کتکش زده اینم برداشته کل اساس های خونه رو شکسته و با لیوان زده تو سره شوهره بعد رفته خونه باباش دلم برای اون بچه میسوزه برای خوده احمقش که زندگیشو تباه کرد فکر به اینا که چقدر مردم زندگی هاشون فرق میکنه ظاهر و باطنش مثل فیلما میمونه آزارم میده از آینده خودم میترسم