از اول زندگی تا الان ده سال از ازدواج ما دونفر میگذره
فقط خودش و میبینه ،با دخترمون هم بد اخلاقه
از. اول عید تا الان هر روز انگار دوست داره به طریقی
گریه منو دربیاره ،من دیگه الان قهر کردم و میخوام دیگه گریه نکنم انگار لذت میبره اشکمو دربیاره
حالم ازش دیگه بهم میخوره ،بهش گفتم از خدا میخوام
یک و سر راحت قرار بده که عاشقش بشی وبری
اونم آنقدر مثل خودت باشه که وقتی یاد من بیفتی عذاب وجدان بگیری که بلد نیستی ،با زن و بچه بخندی