بچه هایی که منو میشناسن یا داستانو میدونن در جریانن
ما ورشکست شدیم
ماشین و طلاهارو فروختیم
من نیم کیلو طلا داشتم که همشو مامانم بهم داد یعنی حتی یه گوشواره از خانواده شوهر دستم نبوده
حالا تو این چندسال ازدواج خورد خورد فروختیم موند ربع کیلوش
که اونم قبل عید فروختیم ۳۰۰ شد
ماشینم با وام و کمک بابام خریدیم اما به اسم شوهرم بود که اونم فروخت پولشو انداخت تو ارز