دلم ازاین میسوزه من عروسی بودم که توقعم اونقدی زیاد نبود, یعنی هربارخواستم چیزی بخوام همسرم گفت برادارام نکردن ماهم نکنیم ومنم بهش حق دادم چون پدرنداشت.الانم عین اسب کارمیکنم, حتی نمیگن بچت چی میشه, یبارنگهش داریم, یاکمکی. اونوقت انقدانتظاردارن ازم, ومیخوان براشون هزینه کنم, محبت کنم, منم نمیتونم, دستم نمیره به اینکارا, یادم میافته چقداذیتم کردن وبرام خساست به خرج دادن نمیتونم حتی ده هزارتومن براشون خرج کنم. اونوقت اوناهم تلافیشواینطوری درمیارن, باازار بچم وخودم وهمسرم