پرستار ..
گاهی همسرم بچه هارو نگه میداشت و من برای خوندن درسم چند ساعت منزل پدریم میرفتم
گاهی توی ماشین درس میخوندم
گاهی در رو میبستم و تو اتاق میخوندم
بچه ها هم توی اون مدت یا بازی میکردن یا تلوزیون میدیدن یا نقاشی میکردن یا با پرستار سرگرم بودن
یا هم با همسرم میرفتن بیرون
خستگی هاش زیاد و خب یک وقت هایی کم میارم چون دو تا محصل دارم برنامه ریزی کرده بودم
مثلا صبح از هفت و نیم تا هشت درس های اولی رو هشت و نیم دومی رو بیدار میکردم تا صبحانه بخوره و تا فسقل سومی بیدار نشده مشق ها تموم بشه اگه مجازی نبود راحت تر بودم
منم مثل تو بودم داغون شده بودم یک بار اینقدر گریه کرده بودم و کلی بالا آوردم نه به خاطر درس و کار و این ها به خاطر ترس از زایمان شوهرم اومد آروم بهم گفت میخواهی بریم سفطش کنیم هر بار این جمله رو یادم میاد بدنم میلرزه حالا که بهش میگم میگه مگه خر بودم بهت گفتم که بفهمی میفهمم اذیت میشی
واااای نگو آجی.از ته دلم درکت میکنم
منم دیشب کلی گریه کردم و گفتم نمیخوامش بیا بریم بندازیمش.شوهرمم بنده خدا گفت باشه.آروم باش فقط.اصلا هرچی تو بگی.همون موقع قهر کردم باهاش،که تو بیخود کردی گفتی باشه.تو خیلی بیغیرتی.بچتو نمیخوای و فلان و بهمان.
طفلی هنگ کرده بود اصلا.میگفت من فقط اونجوری گفتم که تو آروم بشی.خودم میدونستم دلت نمیاد.دلتم میومد من نمیزاشتم.فقط میخواستم آروم بشی😅
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
