وای عزیزم چقدر حرفت به دلم نشست دقیقا همینطوریه
نمیدونم چطوری بهش بفهمونم
فک کن یه مدت میگفت کاری میخوای بکنی برا من برا مادرم بکن
میگفتم چرا رفتارت بد شده میگفت چون با مادرم صمیمی نیستی فلانی بهمانی
دیگه با کلی دردسر و البته گذشت زمان و اینکه خودشم ذات مادرشو دید هر چند قبولش براش سخته و بازم میخواد که من مراعات کنم
ولی به هرحال بهتر شدیم ولی باز سر یه چیزای الکی این اتفاقارو داریم