خانواده من شهر دیگه ایی هستن من به شوهرم گفته بودم دوسال کرونا بوده امسال عید بریم خونه مادرم اینا چند روز اول براعید دیدنی قرار هم بود بریم شیفتی هستن حتی خیلی سعی کرد جابجا کنه نشد آخه باید دوم عید میرفت سرکار گفت شما رو میزارم اگه نشد و خلاصه که ما کلی خرید کردیم خیلی زیااد همه چی گرفتیم کارهامونو کردیم شیفت شوهرم جابجا شد اما دوباره زنگ زدن که نه مثل روال قبله من کلی ناراحت شدم شوهرم گفت یه کاریش میکنم یعنی خیلی به فکر بود رفتیم خونه مادر شوهرم گفتیم شاید بریم گفت کجا میرین وایسین اونا بیان اینقدر خرج کردین شوهرم گفت حالا معلومم نیستاااا منم گفتم عیده هم ما میریم هم اونا میان
بعد اومدیم فرداش شوهرم گفت نریم شیفتم درست نیس فلانه خلاصه دعوا شد عصر دوباره راضی شد گفت میریم عیب نداره اما باز دیروز شیفت بوده زنگ زده که نریم امروزم همه اش عصبانیه و دعوا داره منم به مامانم اینا گفتم نمیاییم دیدن ناراحتم گفتن ما میایم متم گفتم کج خلقی نکنم دم سال تحویل به شوهرم میگم بریم خرید حالا که نمیریم شرو کرده بد اخلاقی اصلا نمیدونم تمام بدخلقیاش اونده جلو چشمم منم تصمیم گرفتم با مامانم اینا برم و بهش بگم اخلاقشو درست کنه من تا حالا قهر نکردم برم انگار شوهرم پررو شده اینکه به خاطر حرف مادرش میگه نریم اینکه عصبانی رفتار میکنه من کوتاه بیام همیشه خیلی ناراحتم کرده حس بدی دارم تصمیمم درسته بنطرتون برم و بخوام اصلاح کنه خودشو نخواست هم جداشیم نمیشه که من تا عمر دارم سر هر بار رفتن مشاجره کنیم یا هر مناسبتی یه بچه هم دارم اینقدر بد رفتاری میکنه دلم واسه بچم میسوزه وگرنه عیدو زهدمار خودم خودش میکردم