اون موقع ک اومدن خواستگاری گفتن مراسم میگیرییم عروسی هم میگیرییم....بعد من عقد کردم قرار شد بعدش ی مراسم کوچیک بگیرییم ...بعدش نامزدم گف نمیتونم بگیرم فلان ...درصورتی ک بخواد میتونه....بعد حتی بهم میگ ک اره عروسی چیه فلان عروسی میخوای برای کی بگیری ...(خودشون با فامیلاشون خیلی در ارتباط نیستن ...حالا بماند)گفتم برای خودم ...من مگ چن بار عروس میشم ...باز قبول نمیکنه ...میگ خونه گرفتم بریم سر خونه زندگیمون....منم گفتم بابام اینطوری قبول نمیکنه...میگ یعنی چی ت زن منی ....گفتم اره مراسم چون با تو هست قبول نمیکنی کلا هر چی ب نفع توئه اصلا چیزی ک من دوس دارم اصلا نمیبینی ...مهم نیست فقط حرف خودتو میزنی ....
(هیچ طلا هم برام نگرفتن جز ی انگشتر نشون ....ک واقعا طلا هم برام مهم نیست ولی حس میکنم میخوان دوز و کلک در بیارن حالم گرفته میش)
نمیدونم چکار کنم از طرفی هم دوسش دارم ولی خیلی داره اذیتم میکن ....میدونه من عاشق بچه م بعد عقد گف کلا هیچ وقت بچه نمیخوام ...گفتم یعنی چ چ زودتر نگفتی ...حالم بده کلا