تازه از حموم اومدم موهام فرفری شدن دو دیقه پیش بابام اومد دست به موهام کشید گفت زن من (مادرم) از اینا نداره
با اینکه این ارث خونواده مامانم ایناس مامانم موهاش پررر
بعد گفتم تو آنقدر حرصش دادی اینجوری شد
موهامو کشید محکم البته به شوخی
بعد رفتیم یه هندونه کوچولو بخوریم گفت طلاقتون بدم خوبه هیچی نگفتم .
بعد گفت حیف من این رو برا شماها میارم
هیچی نگفتم باز هی کشش داد
منم گفتم از این به بعد من میرم میخوام سه تا ولی منت نمیزارم
بعد گفت اگه من بمیرم و دستتون دراز بود جلو مردم اونوقت میفهمین
حالا دیشب نبات میخواست گفتم تموم شده گفت خاک تو سر شماها جلو مامانم . یه دوست دختر سابق داشتم اسمش مینا بود همچی تو خونش داشت
مامانمم انقدر مظلوم و آرومه هیچی نمی گفت فقط بغض میکرد