صحبت کردم اسمان همش میگه تقصیر توعه
ببین کرم میزنم به دستم دعوام میکنه که چرا دست گیره در دسشویی کرمیه در حالی که پشت بندش چون میدونم بدش میاد
چربی دستمو میگیرم
میرم حموم میگه باید دوش با دستمال خشک کنی
مسواک زدما میگه ااااه مسواک بزن عزیزم درحالی که جلو چشش زدم
تا یه چی میشه میگه بچت اگه بود اینجوری میکردی فلان میکردی
منم خستم بخدا دیگه مخم یاری نمیکنه
فقط کارم شده سکوت کردن تو خودم ریختن اشک ریختن