چهارماهه زایمان کردم تکوتنها توخونه تحمل کردم حالا یه هفته امدم خونه مامانم شوهرم همش زنگ میزنه بلندشوبیا میگم مریضم میگه به درک بلندشوبیا منم دیدم دیگه خیلیداره بی احترامی میکنه شب جواب ندادم بعدامروز زنگ زد جواب دادم اول که دهنشوباز کردهزارتاحرف بارم کرد تو خری توگاوی ووو منم بهش گفتم ببین اینایی تو میگی من هستم چون ادم گاونباشه نمیاد تورو تحمل کنه من دیشب با خوانوادم صحبت کردم گفتم که طلاق میخوام دیگه نمیخوام تحمل کنم دیدم فشارش افتاد چون اصلا انتظاراین حرفو نداشت با پدرومادرمم هماهنگ کردم که بهش بگن اره طلاق میخوادواین حرفا بعد گفتم فداکاری میکنم بچه هاتم با هزینه خودت بزرگ میکنم سه ساله ازدواج کردم هیچوقت دعواهامونوبه کسی نگفتم همه میگن توخیلی خوشبختی شوهرمم ازهمین حرفا مغرور شده حالاکه گفتم طلاق همش التماس میکرد که ابروم میره سرمو نمیتونم بلند کنم ازین حرفا نزدیک سع ساعت التماس میکرد حالا گفتم بازم به خاطر بچها فکرامو .میکنم وگرنه اصلا کوچک ترین علاقه ایی به خودت ندارم 💔
گرخیده
خب دلیل این کارت چیه؟؟
مشکلش چیه
همیشه همینطوره؟
شاهد پشم های فراوانی در این تا پیک هستیم
خوب گفتی
چقدر میخوای بمونی خونه بابات؟
اشتباه کردی سره اینکه خاسته برگردی رفتی علکی گفتی طلاق میخام ..چند سالته؟؟
حالا به دور از اخلاق و رفتارای دیگش که خودت میدونی ....خب یه هفته نبودی دلش میخواد برگردی خونه
تو خودت راضی میشی شوهرت یه هفته بره بمونه خونه پدرش؟
مردا انگار همش باید یه ترسی داشته باشن تا عین آدم رفتار کنن
دو قلو دارید؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
