شوهرم بعد دوهفته از سرکارش اومد اولش خوب بودیم باهم خونه مادر شوهرم اینا بودم اومد بعدش سریع هی دوستش زنگ میزد گفتم کجا نیومده میخای بری پیش دوستان گفت برم زود میام رفت تا ساعت هشت نیومد مامانش گفت زنگ بزن بیاد میخایم شام بخوریم منم زنگ زدم گفت اونا بخورم تو وایس تا من بیام باهم بخوریم منم گفتم ولم کن گشنمه گفت باشه بخور ساعت نه اومد هرچی حرف زد منم جوابش ندادم بی محلش کردم اونم دیگ حرف نزد ساعت یازده رفتیم خونمون دیدم ریخت پاش کرده با دوستاش منم اینقدر گریه کردم زدم تو سرم گفت چته منم هرچی از دهنم در اومد گفتم بهش اومدم بیرون تم حال خوابیدم اون اتاق روتخت خوابید صب چشمام باز نمیشد حالم خیلی بد دلم میخاد بمیرم الان بهش گفتم ببرم خونه بابام اینا حوصله ندارم خیلی دلم گرفته
کتاب زنان زیرک را مطالعه بفرمایید
یعنی بعد دو هفته تا اومده سریع دوستاشو اورده خونه؟؟
چی ریخت وپاش کرده بودن
نرو خونه بابات
وقتی حال و حوصله نداری چجوری میتونی بری خونه مامانت؟؟؟؟!!!! دل و دماغ میخواد مهمونی رفتن حتی خونه پدر و مادر
میدونی بدترین چیز تو قهر چیه، اول اینکه جای خوابت رو جدا کنی، دوم اینه بری خونه بابات...
بمون خونه حرف بزنید مشکلتون رو حل کنید
الان چند سالته؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز