#یک_نکته_از_هزاران 🌸
خادم یکی از علمای شهر اصفهان نقل میکردند در یکی از روزها خانمی محجبه بسیار مضطر و پریشان مراجعه کرده بودند برای تعبیر خواب که خدمت حاج آقا برسند. خانم طوری ترسان و به حال اضطرار بود که توجه همه را جلب میکرد . قبل از به خدمت رسیدن و ورود به دفتر عالم گرانقدر دليل مراجعه ایشان را جویا شدم که شروع به صحبت نمودند و گفتند: چند شب است که خواب مادر تازه فوت شده شان را میبینند که به صورت لخت مادرزاد در یک (سلول) سیاه انفرادی در زندان است و مرتب در حال زجه زدن و التماس میباشد . حاج آقا ندیم میگفتند که بنده سوال کردم : مادر شما مگر چطور زنی بوده و دین ایشان چطور بوده است؟ خانم گفتند: مادرم محجبه بوده و نماز میخواندند و اهل جلسات قرآن بودند. از این جواب بسیار تعجب کردم و ایشان را دعوت به صبر و انتظار نمودم تا فرصت شد و خانم به حضور عالم گرانقدر رسیدند و مقداری معطل شدند و در حال گفتگو بودند وقتی از محضر حاج آقا خارج شدند رنگ به چهره نداشتند. سوال کردم : خواهرم تعبير خواب چه بود؟ ایشون گفتند: مادرم سالها پیش با مراجعه به شخصی و گرفتن یک دعا (که همانا سحر هست که به اسم دعا میدهند) بخت و زبان دختر عمویم را بسته بود و دلیلشان هم این بود که چون زن عمویم بسیار در حق ایشان ظلم کرده و اینطور میخواست جبران کند و بعد در حالیکه به شدت گریان شد ادامه داد: الان ایشان به من گفتند که مادرم تا قیامت اوضاعش به همین منوال است و تا میتوانید دعا و استغفار کنید و حتی شده تا جایی که توان دارید اموال و ارث تان را برويد بدهید به دخترعمویتان به پایش بيفتيد و زار بزنید روو حلالیت بطلبيد که مادرتان از این زندان سیاهچاله ای که در آن به شدت تحت شكنجه است خلاص شود ولی ما الان سالهاست که با خانواده عمویم قطع رابطه هستیم و همچین چیزی ممکن نیست و از محالات است و من يقين دارم حتی اگر خودم و برادرهایم تمام اموالمان را هم بدهیم و آنان این ماجرا را بفهمند باز هم مادرم را حلال نمیکنند. بعد از تعریف این مختصر شرح، خانم با یک حالی زار و نزار رفتند. حاج اقا نديم میگفتند بعد از این ماجرا دیگر هرکسی جلویم حتی اسم مراجعه به دعانویس را میاورد دچار تهوع شدید میشد
📚 چهارصد خاطره از علما_حسین لنگرودی صفحه ۲