ترنجین اون موقعیک پیامت دیدم شاید یادت بیاد بهت گفتم ترنیجین باهام حرف بزن ..کوتاه جوابم دادی .. ولی دیگه ادامه ندادیم با هم . شاید ناراحت بشی ترنجبین اگه بفهمی ی جورایی داستان زندگیم مث توهه . با خیلی تفاوت . دوست داشتی برات میگم از خودم .
ترنجبین من نقطه مقابل تو بودم و هستم یعنی عشقم عقد کرده بود و ی جورایی پشیمون شد و من با تو میخواستم اون موقع حرف بزنم تا ب هیچ عنوان جوابه پشیمونیشو ندم . و ترنجبین سوووووختم ولی جوابش ندادم
خودم مریض شدم داغون شدم . ولی اندازه ی نقطه ای نور ب سمتش نفرستادم .
ولی نمیدونم چرا دردهای من تمومی نداشت و نداره .
فکر کردم ترنجبین کنار همسرت موندی . خیلی دوست داشتم بهم بگی ک آره شوهرمو بخشیدم و الان همو دوست داریم و احساسم بهش خوبه ....
ترنجبین حالم خییییلی بَده .... خیلی