مادربزرگم از آب خاست تو دلم غر زدم که اوووف بیخیال چرا من برم بیارم ؟ میرفتم آب بیارم صدام کرد ی ظرف بیار اوردم گفتم چرا اشاره کرد میخاد بالابیاره...خون بالا آورد و تموم....
آخرین باری بود ک چیزی خاست برا من هنوز دردناکه بعد هفت سال...
مادربزرگم کرونا داشت ولی فک میکردیم خوب میشه یجورایی باور نمیکردیم خودشم هی سوال میکرد من خوب میشم نه ؟ ولی بعد ۱۲ روز فوت شد دلم براش تنگ شده اخرین بار که دیدمش هیچوقت یادم نمیره کاش دستشو میبوسیدم