نیستکسی نیست که بگم اره این ادم هست میتونم بهش تمیه کنم
چند ساله حسرت اینو دارن که یکی رو بغل کنم
و گریه کنم
چقدر دوست دارم بلند زار بزنم جیغ بزنم خودمو خالی کنم ه خسته شدم از این گریه های خفه
با یکی حرف بزنم همه مشکلاتم رو بهش بگم
یکی که درکم کنه نزنه حالمو خراب تر کنه😭
مادرم که شاید با اون کارایی که هر روز میکرد هر روز حالمو بدتر میکرد فوش میداد و... باز خوشحال بودم حداقل مادر دارم شاید یه روزی بتونم بهش تکیه کنم
الان چی😭وقتی میگه تو دیگه دخترم نیستی من دختری به اسم تو ندارم😭
من حتی از خانوادم هم شانس نیوردم
کم بود محبت رو تو وجودم احساس میکنم
دیگه انگیزه ای ندارم