خودمو به اون راه زدم یعنی هچی نشنیدم یهو آماده اومد بیرون گفت می خوام برم خونه مامانم منم بهش گفتم خوب صبر کن منم آماده بشم باهات میام یهو بدون دلیل هرچی که دلش خواست به من گفت کلیه م سرم داد و بیداد کرد بعدم از خونه زد بیرون بدون اینکه حتی قبلش باهم بحثی داشته باشیم فقط سر اون خواهر افریت ش معلوم نبود چی بهش گفت به نظرتون حق با من نیست منی که براش یه عالمه تدارک دیده بودم می خواستم امشب سوپرایزش کنم