2777
2789
عنوان

بیشتر از ده سال از اون روزا میگذره

141 بازدید | 23 پست

۱۸ ساله بودم که برای بار اول عشق رو تجربه کردم

هم دانشگاهی بودیم.دیوانه وار دوستم داشت

خودش پا پیش گذاشت.هفت خان رستم رو رد کرد تا بهم رسید.ولی بعد از عقد ذات کثیفش رو کم کم نشونم داد. 

بد دل بود.حق نداشتم حتی تو خیابون لبخند بزنم‌.حتی اگه با داداشم تلفنی حرف میزدم بهم میگفت با کی لاس میزنی؟

حق نداشتم حتی با مادرش برم بیرون.چون فکر میکرد همه نظر بد رو من دارن

مدام گوشیمو چک میکرد.اگه میدید شماره ناشناس تو گوشیمه قیامت میکرد

فقط ۵ ماه تونستم تحملش کنم.یه روزی دوتا پامو کردم تو یه کفش که الا و بلا دیگه نمیخوامش.با وجود اینکه دلم میخواستش ولی عقلم نذاشت ادامه بدم.

رفتم دادخواست طلاق دادم.دوسال طولش داد که بلکه راضی بشم و برگردم.کلی ریش سفید فرستاد ولی من مرغم یه پا داشت


الان از اون روزا ۱۲ سال میگذره.دیگه هیچ جایی تو قلبم نداره.همون موقع کَندم و از قلبم انداختمش بیرون
ولی نمیدونم چرا گاهی میاد به خوابم.من اصلا حتی بهش فکر هم‌نمیکنم
تو خواب خیلی باهام خوبه.دیگه خبری از بددلی و بدبینی نیست
ماهی یکی دوبار از اینجور خوابا میبینم.حالم بد میشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  11 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  10 ساعت پیش