عزیزم من یکی رو میشناختم این مشکلو داشت
بااین تفاوت که پسره هیچی خونه مامانش نمیخورد چون زنش میگفت مادرت جادوگره چیزخورت میکنه اینم تحت امر همسرش بود.. فقط واسه آزار و تجسس که خواهراش چی میگن له مانان و آیا مامانشو پرمیکنن میرفت اونجا تا خواهرا نمیرفتن اینم نمیرفت دم مغازش
ببین من احساس میکنم داداشت دلش میخواداصلا به شمادوتا ارثیه نده
مثل ایناست که دلش میخواد مامانتو متقاعد کنه یچیزی رو به زور به نام شخصی خودش بزنه
ولی ایده ای که براتون دارم اینه شما خونه مامانت نرین
نوبتی یکی از خواهرا مامانتو ناهاردعوت ننینی که اون بیاد هردوتون هم همونجا باشین باز دفعه بعد خونه اون یکی خواهر
اینجوری داداشتم نمیتونی هی زرتی پاشه بیاد
اگه مامانتم ترس ازش نداشت میگفت بهش بگی ناهارم نذاره بعضی روزا که بفهمه ناهارو باید زنه خودش براش بذاره مگه خونه پدرمادر رستورانه
همینکه امکاناتو مغازه دراختیلرش گذاشتین بره خداشو شکر کنه
ولی ببین اگه زنو بچش بعتون زخم زبون یا تیکه میندازن اصلا سکوت نکنین آی بخاطر داداشم
خب هرکسی برای خودش شخصیت داره و دلش نمیهواد شخصیتش خورد بشه
چطور اون هی بگه و شما دم نزنین یکبار دوبار 10بار
ولی یه سوال داداشت قبل از ازدواجشم همینجوری بود؟یاچندوقته اینجوری شده