مادرم سنش بالاست و گاهی کارای بانکی اداری یا دکتر و عمل ایناشو من میرم ....شوهرم همش غر میزنه چرا داداشت نمیره خواهرت نمیره....خواهرم طفلک شاغله و در حد توانش اونم همکاری میکنه ولی برادرم خیلی خود خواهه فقط فکر پول دراوردنه حتی کار مال خودشه ماشین داره....ولی نمیکنه...منم نمیتونم بشینم مادرم درد بکشه ....شما دلتون میاد مادتون چشمش عمل بخاد و نرید دنبال کاراش....اصلا پولی خرج نمیکنم فقط کاراشو چون خودش سواد نداره و پیره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
طفلک مامان من ،خیلی با شرایط سخت به مادربزرگم کمک میکرد،بس که پدرم همش غر میزد،خدا مادرتو حفظ کنه واست،مادربزرگم پارسال همین موقع ها فوت کرد،۲۰ بهمن،مادرم تلفنی میخواست خبر فوتشو بده به پدرم گفت دیگه تموم شد،راحت،دیگه مامانم رفت.پدرم اون لحظه ناراحت شد ولی دیگه چه فایده
خدا تو دستمو بگیری،شاید به مو برسه ولی پاره نمیشه/قسمتی از دلنوشته میرزا تقی خان امیرکبیر در شب قدر:خدا،امیر تویی،کبیر تویی،تقی همون شاگرد آشپزه،تو راه رو بهم نشون بده .../ کار خوبه خدا درست کنه،سلطان محمود کیه( اینو سرچ کنید)/خدا هر کی که این امضا رو میخونه حس خوشبختی رو بهش اعطا کن
عزیزم تمام کارهایی که واسه مادرت انجام میدی وظیفه هر اولادیه ...حالا بعضیا شونه خالی میکنن
یبار سفت و محکم جلوی شوهرت بایست و دهنشو ببند
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
آره شوهره ابجیم همش دلخوره ک ماه یبار میاد ب مادرم سر میزنه چون راهش دوره میگه. کلا نرو بزار بقیه برسن ولی من ده ساله ب کاراو مشکلات مادرم میرسم تاحالاشوهرم لب باز نکرده چیزی بگه عجیبه ک باهمه ی مشکلات جدی ک باهم داریم هردفعه من غربزنم ب مادرم میگه گناهه یانکن یا تحمل کن غرنزن