چند ماه پيش به خواهر شوهر بزرگم ي راز خيييلي مهم از زندگيم گفتم كه دوست نداشتم هييچ كس بفهمه مخصوصا خانواده شوهرم،چون به اين خواهر شوهرم خيلي اعتماد دارم گفتم و اونم جون تنها پسرشو قسم خورد كه نميگه به كسي.
امروز مادرشوهرم صاف اومد تو چشمام نگاه كرد و بهم گفت كه منم ميدونم...
خيلي بهم ريختم.. چيكار كنم بهش بگم؟يا به روش نيارم؟
شوهرمم ميگه حقته چرا رفتي بهش گفتي!!!اخه خيلي خوبه من خيلي دوستش دارم.. نميدونم چرا رفته گفته