یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
چیو یاد بدم؟ مثلا تو صف نونوایی یکی بخواد زرنگ بازی دربیار با صدای بلند میگم نوبت منه بفرما ته صف، یا اینکه کسی بخواد تو کارم دخالت کنه میگم خودم میدونم دارم چکار میکنم ممنون به کمک شما نیاز ندارم
گفتم:خدایا؟؟؟؟؟دلم را شکستند!!! گفت:هیس!!!!!!!!!! نگران نباش؛ آنها هم برای خوشبختیشان به آسمانم رو می اندازند.....