میدونستم خانوادم هیچوقت پشتم نیستن.تمام مدت جز اینکه دعا کنم یه آدم،یه انسان،یه عاشق گیرم بیاد کار دیگه ای ازم برنمیومد
ازدواج کردم اما شدم از اونجا رونده از اینجا مونده
شوهرم هیچوقت از ته دل دوستم نداشت،میدونم هیچوقت الویتش نیستم
نه برای مشکلم،نه مریض شدنم،نه خستگیم...برای هیچیز من نگران نیست