سلام بچه ها ما تا پارسال تهران زندگی میکردیم بخاطر مستاجری و شرایط مالی بدمون هشت ماهه اومدیم شهرستان شوهرم اینا اونم تو خونه ی مادرشوهرم،خیلی برام سخته و راحت نیستم اینجا خونواده شوهرم خیلی خوبن ولی خودم احساس راحتی ندارم
حالا خلاصه بگم طولانی نشه،شوهرم یه موتور داشت ک از وقتی اومدیم اینجا جوگیر شد اونو فروخت گذاشت رو پول پیش قبلیمون ماشین خریده حالا هیچ پولی نداریم و میگه تحمل کن تا یه وامی جور کنم خونه بگیریم، این وامی هم میگه خدا میدونه کی بخواد جور شه منم دیگه خسته شدم همش بحث میکنیم و اون میگه چرا تو سختیا کنار من نیستی😑حالا تو4سالی ک ازدواج کردیم کلی بدبختی کشیدیم، بعد میگم کدوم آدم عاقلی وقتی خونه نداره میره ماشین میخره بفروشش خونه بگیریم ولی اصلا حرف تو کلش نمیره
بنظرتون الان صلاحه ول کنم برم خونه بابام بگم تا خونه نگرفتی نمیام؟ توروخدا بگید چیکار کنم