2777
2789

سلام دوستای عزیزم

تاپیک قبلی گفتم که موضوع چیه 

حالا خواهرشوهر بزرگم وقتی رفته بودیم خونه خواهرشوهرکوچیکم کادومون رو داد اونم چی ۴۰۰ تومن شوهرمم عصبانی شد وگفت پاشو بریم و منم بلند شدم واومدم 

وخلاصه گذشت ویک روز بدون این که من بودم شوهرم به جاریم وبرادرشوهرم زنگ زده بود وگلایه کرده بود که چرا خواهرام اینکاروکردن وخلاصه دلخوری هاشو گفته بود 

بعد گذشت تا روز مادر مارفتیم سرخاک مادرشوهرم وموقع رفتن ماگفتیم دیرتر میاییم ومنم نشستم سوره یاسین خوندم واسه مادرشوهرم طبق عادت. وچون دلم پر بود ونتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه وگریه کردن واینم بگم اونروز دیدم باهام سرسنگین هستن وهی جمع میشن ومنو تحویل نمیگیرن منم گفتم خدایا چیشده باز اینا اینجوری ان وهیچی نگفتم وخلاصه موقعی که میخواستیم با شوهرم برگردیم برادرشوهرم زنگ زد گفت ما موندیم تا شما بیایین ورفتیم سوارماشین شدیم وطبق عادت حرف زدم واینم بگم وقتی سوارماشین شدیم طبق عادت سلام واینا کردم ونشستیم وبعد ازچند دقیقه خوابم برد.وبعد که  برگشتیم خونه وشوهرم خودش گفت که قضیه چیه واین کم محلی هم واسه همونه وخلاصه روز بعد شوهرم بیدار شد وباعجله رفت خونه پدرشوهرم وقتی اومد گفت ازدستت ناراحتن باز گفتم چرا گفت میگن باد کردی چرا سلام نکردی بهشون وشوهرمم دفاع کرده بود ازم که من اصلا عادت ندارم سلام نکنم.وخلاصه گلایه کرده بود چرا روز مادرو به ما تبریک نگفتی وچرا فقط به زنداداشت پیام دادی وچرا حرفاتو به داداش وزن داداشت گفتی وکلی بهش حرف انداخته بودن وشوهرمم گفته بود اگر میام بخاطر باباس وگرنه نمیومدم اینجا اوناهم گفتن کاری نکن مثل دایی بشی وکلا فراموشت کنیم ومیرم با زنت حرف میزنم که پرت نکنه که خداشاهده اصلا من نمیدونستم  وازاین حرفا منم وقتی شنیدم عصبانی شدم وزنگ زدم به جاریم گفتم باز چیشده چرا گفتین تحویل نمیگیری واون گفت خبر ندارم بخداودیگه چیزی نگفتم وقطع کردم.

حالا بگین من چیکار کنم با این خواهر شوهر های بی چشم و رو که سه ماه از وقت وزندگیم زدم بخاطرشون ورفتیم یک سره کارای خونشون رو کردم که استراحت کنن واون یکی مریض میشد میرفتم پیش اون وخلاصه واسشون کم نذاشتن تو مریضی وشادی هاشون وبازم ازم طلبکارن؟؟؟

اینم بگم شوهرم بهشون گفتع بود زنم ارزش نداشت واسش یک طلای کوچیک بیارین اوناهم گفتن دلمون نخواست بیاریم زنت چیکار کنه مگه واسمون؟؟، ویا هرجاجمع میشین بجای اینکه عکساتون رو واسش بفرستین بهش بگین شایددوست داشت  بیاد اونا هم گفتن ما با اون عروسمون راحت تریم اون رو از پنجره بندازیم بیرون از در ودیوار میاد واگر تقصیر ما باشه هم میاد ازما عذرخواهی میکنه ولی زن تو اینطوری نیست.حالا چند روزی هست سرماخورده  شدم هیچکدوم یک زنگ نزدن وفقط بلدن از شوهرم گلایه کنن چرا نمیای هرروز اینجا؟؟بگین من با اینا چیکار کنم؟؟؟؟کلا قطع رابطه کنم یا نه ؟؟؟

من تو شادی ومریضی وفوت مادرشوهرم چند ماه پیششون بودم عین یک کلفت کاراشون رو میکردم که اینا استراحت کنن حالا شده این مزد دست من😭😭😭بگین من چیکار کنم؟؟؟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اینم بگم خواهرشوهرم بزرگم واسه دوست دختر پسرش جشن تولد گرفت وبه شوهرمم نگفته بود بیایین اون یکی خواهرشوهرم گفت شما هم بیایین شوهرم بهم گفت حق نداری بری چون هنوز خونه ما نیومدن وروزبعدش خواهرشوهرم گلایه کرد وشوهرم گفت به زنم یادم رفت  بگم خودمم سرکار بودم اونم گفت باشه ماهم میدونیم چیکار کنیم ماهم خیلی چیزا یادمون میره واونروز که کادومون رو داد گفت ببخشید دیگه یادمون رفت بیاییم.

جاری بزرگت بد عادتشون کرده.فکر میکنن تو باید مثل اون باشی وگرنه عروس بدی هستی.

حالا که شوهرت عاقله و درک میکنه ، باهش صحبت کن بگو رفت و امدتون رو کم کنین و فقط دو نفری یه مدت برین و بیاین که اونا فکرنکنن پیروز میدون شدن

من و خدا💫
جاری بزرگت بد عادتشون کرده.فکر میکنن تو باید مثل اون باشی وگرنه عروس بدی هستی. حالا که شوهرت عاقله ...

اره خودشم میگه ازاین به بعد فقط مناسبت های مختلف باهم میریم مثل عید واینا .ولی خوب خودش تنها هردوروز میره باباش رو ببینه میگه من که مادرندارم نمیتونم بابامو بذارم کنار منم هیچوقت بهش نمیگم ونگفتم نه نرو.بنظرتون خوب گفتم بهش؟؟؟

اره خودشم میگه ازاین به بعد فقط مناسبت های مختلف باهم میریم مثل عید واینا .ولی خوب خودش تنها هردوروز ...

اره اون بده بیاد ولی تو اصلا نرو یه مدت اگه هم‌رفتی تحویلشان نگیر اصلا باهاشون حرف نزن اونا که اول و آخر میگن تو قیافه میگیری واقعا قیافه بگیر براشون تا درست بشن

اره خودشم میگه ازاین به بعد فقط مناسبت های مختلف باهم میریم مثل عید واینا .ولی خوب خودش تنها هردوروز ...

اره، خوبه همینجوری. 

شوهرت راست میگه نمیتونه پدرشو بذاره کنار ، ضمن اینکه خودش به همه چی آگاهه و عقل داره.

توهم هیچ وقت منعش نکن چون بهرحال ممکنه از رو حرف تو حساس بشه و فککنه تو غرضی داره.

به همین رویه ادامه بدین.تو مناسبت ها هم مودبانه احوالپرسی کن و ریلکس بشین یه جا، اخم و تَخم نکن ولی غاتی هم نشو زیاد و سعی کن تماشا گر باشی.

کم کم  درست میشه

من و خدا💫
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز