2777
2789
عنوان

ممکن کار جن باشه

| مشاهده متن کامل بحث + 678 بازدید | 53 پست

جوم نشستن من داستانش این بود که پسردایی بابام مغازه موبایل فروشی داشت واون موقع ها تازه موبایل اومده بود یه شب مغازشو دزد زد واون سال نزدیک چهل میلیون گوشی ازش برد اینام جوم نشستن پیرمرد که میخاست کارشون انجام بده گفته بود باید دختر مجرد بیارید برا این کار من وچند تا از دخترای فامیل بردن بعد پیرمرد گفت اینو انتخاب کردن منم چند بار بینش حالم بد شد ولی اونا میگفتن فقط به این نشون میدیم که چیشده باورتون میشه تا نزدیکای اذان صبح من نشستم تا تونستم ببینم بالاخره حتی جایی که گوشیا مخفی بودن رو بهم ادرس دادن من میدیدم وبلند برا اونا میگفتم مثل حالت هیپنوتیزم بودم بعد که رفتیم مکانی روکه نشون دادن تو واقعیت دیدم حالم خیلی بد شد وبیشتر ترسیدم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من لحظه به لحظه دزدی رو دیدم از مغازه بغلی کنده بودن وارد مغازه شده بودن وبا یه پژو اردی سفید بودن وحتی اسماشون رو میدیدم که جلوم رد میشدن ومن میگفتم حتی دزدشون اشنا بود 

اولش پیرمرد بهم گفت یه اقای سبز پوش میاد میبرتت شاهچراغ همراهش برو بسم الله نگو فقط صلوات بفرست وگرنه میرتش منم میترسیدم وبسم الله میگفتم تا اخر مار گفت همه معلما ومدیر مدرسه میلچان همراه یکیشون برو من همراه مدیرمون رفتم چون چهره مهربونی داشت اون موقع بخدا همش عین حقیقته حتی از یاد اوریش مو به تنم سیخ میشه

اوهوم. منم میترسم. این دسته که گفتم میبرن میارن دسته خوب و اینا هستن کاری ندارن به ادما. یه جا خوندم ...


آره شاید ، من داشتم به پسر مورد علاقم عاشقانه فکر میکردم تو دستمم یه لیوان دسته دار پر شیر بود ، یعنی دسته ی لیوان چرخید سمتم کل شیر ریخت روم خودم احساس کردم یکی دیگه پاشید رو لباسم . ناگفته نماند من مشکل ازدواج و پیدا کردن کار دارم رزق و روزی و شانسمم به شدت پایینه 

آره شاید ، من داشتم به پسر مورد علاقم عاشقانه فکر میکردم تو دستمم یه لیوان دسته دار پر شیر بود ، یعن ...

من خیلی وقتا میشه یه اتفاق بخاد بیفته قبلش میفهمم ویه مدت از ترس کارم به روانپزشک وروانشناس کشید اما اونا هم باور نکردن بعد از فوت مادرم افسرگی گرفتم چون دوماه قبلش خواب پدرم دیدم گفت بیا براتون خونه جدید گرفتم گفتم بابا ولی ما که خونه داریم چرا اجاره کردی گفت این خونه همین روزا رو سرتون خراب میشه

حتی شبی که پدرم فوت کرد اصلا اروم وقرار نداشتم از عصرش دلهره شدید داشتم بیقرار بودم خیلی حالم بد بود دوس داشتم از خونه بزنم بیرون اون موقع مجردبودم چند ساعت این حالتها رو داشتم تا شب پدرم ایست قلبی کردوفوت شد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عادت بد غیبت

sorinm | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792