پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه ! پیرمرد غمگین شد. گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند : او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند . پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد ! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
من یه زن خیلی ،خیلی خوشبختم تو روزهای خوب زندگیم هستم ولی منتظرخوشبختی بیشتر و روزهای بهترم.......
یادش بخیر یه مدت تیلیوز همه اش اینو پخش میکرد تو آگهی بازرگانیا پیرمرده همه اش میگفت باید برم بذارین برم خانمم منتظرمه
زندگی به سان رودخانه ای است که هرگز نمیتوان به آب رفته دوبار دست زد جریان آبی که از مقابلت گذشت غیر قابل بازگشت است قدر لحظات زندگیت را بدان....۰ ***معنی پرفایلم=روخِنِه: در گویش مازندرانی به معنی رودخانه است ***
سلام.هیچ وقت منتظر فرداو خوشبختی نباش.تو سخترین روزایه زندگیم یه چیزیو یاد گرفتم زندگی دلخوشی هایه کوچیک.من از یه قطره بارون که بخوره به صورتم لذت میبرم.