بچه ها میخوام شمابگین جای من بودین چیکارمیکردین سال۹۳ازدواج کردیم سال ۹۸ دخترگلم به دنیااومد شدهمدم وهمه کسم باعث شد بتونم به زندگی برگردم وهمه چی وفراموش کنم وهمینطورشوهرکثیفمو البته اشتباه نکنین طلاق نگرفتم چون دوندگی داره وبابچه نتونستم.ازاول زندگی که بانگاهاش به خانوم هامشکل داشتم یعنی بی قصدوغرض نبود ازروشهوت وهوس بودن اینو هر خانومی باشناخت ازشوهرش متوجه میشه که نیتش چیه.مدام نگاه میکردحتی به خواهرام چش داشت وبه من میگفت نگا فلانی چقدلباسش تنگه ازپشت نگا فلانی چه خوشگله توزشتی واینجات اونجوریه واونجات اونجوریه وفلان درصورتی که به گفته همه چیزی اززیبایی کم ندارم خلاصه چندسال مدام جنگ ودعواداشتیم اخرین بارروی قران دست گذاشت که دیگه تکرارنمیکنه قسم سنگینی خورد ومن خیالم راحت شدوچندوقت خوش وخرم بودیم همه جامیرفتیم حتی وسط۴۰تازن خیالم راحت بود