سلام.ما ی همسایه داریم طبقه ی بالا هستن و تازه اومده ان..اونا اولا خیلی باا ادب و شعور بودن دیگه نگم براتون؛ ۲ تا پسر داشتن و ۲ تا دختر . ..
یه روز ک زن همسایه اومد خونمون و برا احوال پرسی و اینا دوتا پسراشم اورده بود..بعد وقتی زنه رفت مامانم گفت ک بزار بچه ها بمونن بازی کنن(با دادشم) زنه ام اولش یکم تعارف کرد بعدشم دگ رفت بچه هاشوگذاشت.بعد تقریبا نیم ساعتی دخترشون اومد دادشاشو ببره..بعد از اونموقع پسره میومد دم درمون در و میزد میگف ب دادشت بگو بیاد بعدم میومد ت خونمون و میرفتن اتاق بازی میکردن.😐😐😐
خعلی پرو بودن و اصلاااا از رونمیرفتن و بیست و چهار ساعت از خودشونو هفت جدشون تعریف میکردن . همشونم خونمون بودن.ویگه کم کم عوض شدن قبلا زنشون میومد بچه هاشونو ببره اما دیگ ول کرد حتی بچه هاشم میزاش خونمون غذا بخوره😐😐😐😐میگفتی برو بیرون میگفتن بازی میخایم کنیم و هرچیییی میگفتی ی چیز پیدا میکردن بخدا بچه هاش انقد دروغگو و پرو بودن ادم شاخ درمیورد .... اینا دوتا دادش بودن ک کوچیکه ۴ سالش بود میخاستی بیرونش کنی گریه میکرد😐😬💔
دختراشم ک هرروز خونمون بودن ....
دیگه ی وضعی بود..دیگه وقتی درو میزدن باز نمیکردیم..ولی اونا انقد داد و بیداد میکردن و در میزدن ادم اعصابش بهم میریخت در و ک باز میکرد بگه چته؟چ مرگته؟خودشونو مینداختن ت خونه طلبکارم میومدن میگفتن درو باز نکردین چراااا؟زنشم هی ب رومون میورد ک اره پسرم میگه شماها درو باز نکردین ما پشت درموندیم(با گله)
بقیشم میزارم صب کنید...