شوهرم شیش ماهه نیست ولش کردم چون چت میکرد اونم تلاشی واسه برگشتن نکرد وبایه خانوم متاهل گرفتمش وازابان تاالان هنوووز دادگاه داره رسیدگی میکنه جدیدن دیدم پروفایلاشونم اسم همدیگروگذاشتن وست کردم تاپیکای قبلیمو برید بخونید حالم اینقدی خوب نیست توضیح بدم خانومه منتظره شوهرش طلاقش بده باشوهروامونده من ازدواج کنن
حالا همه لینابه جهنم ازهزینه های زندگب خستم ازاجاره خونه ازحال بدبچه هام ازتنهاییام ازافسرده بودن خودمو بچه هام بامادرم کلا ارتباط ندارم پدرمم فوت شده ۴۰ سالمه ولی انگار دختربچه ۱۵ سالم دلم یه سرپناه میخواد یه مامن حالم خوب نیست خسته شدم هی دادگاه هی توجاده هی سرماه اجاره خونه دختربزرگمم هشت ماهه بارداره سیسمونیم ندارم بدم دوست دارم جیغ بلند بزنم ولی سکوت کردم لعنت به غروب جمعه وحال بدیاش بدترین سنه واسه طلاق نه جوونی ک انرژی رابطه دیگه داشته باشی وبری دنبال شغل وابندت نه اینقدر پیری که بگی دبگه ازمن گذشته حسم دیگه به شوهرم غریبست وبی تفاوتم ازمرداد جداییم آبانم ک بازن شوهردارگرفتمش تواتاق خواب طلاقمم نمیده منتظرم حکم رابطه نامشروع بدن تاجداشم
احساس خلا میکنم وتنهایی ادمی نیستم که بتون م تنها بمونم کلا دوست دارم زودتر یه مرد بیاد توزندگیم و ازنو شروع کنم ولی باوجود دوتابچه هام شرایطشو ندارم
یعنی نه شرایط تنها موندن دارم
نه شرایط ازدواج مجدد
روحیمم داغون وافسرده چطوری ازاین مرحله ردشم