مطمئنم، بخدا تو این 8سالی ک زندگی کردم نابودم کردن، خانوادش تو کار جادو آن همش دعا میکردن ک جداشدیم، همش زندگیم دعوا بود جنگ بود، زور میگفتن، بی احترامی میکردن، جداشدیم، همه چیزمو بخشیدم فقط جدا بشم از بس ک اجنه ها تو خونم اذیتم میکردن،، برگشت آنقدر التماس کرد آنقدر ب پام افتاد ک برگشتم، زندگیم خوب شده بود همهی دعاها رو باطل کردم و نشستم سر زندگیم چون با خانوادش قهر کرده بود اوضاع عالی بود بعداز 1سال و نیم ب اصرارش بچه دارشدی، از وقتی ک ب هوای بچه پاشون دوباره ب زندگیم باز شد، گوه شد زندگیم