ما ۱۵ ساعت تو راه بودیم ساعت ده و نیم صبح رسیدیم پیشش بعدش خانم همون جلوی خودمون دیدم گوشت ریخت زودپز خورشت قیمه درست کرد و بعدش پلو
بهش تعارف کردم کمک نمیخوای گفت نه
منم رفتم دراز کشیدم
قبل ناهار برگشته بهم میگه چرا کمک نکردی
واقعا تنبلی
اینم بگم سن مادر شوهرم زیاده ۸۰ سالشه
منم سال و کلاه کردم بعد شستن ظرف های ناهار اومدم خونه بابام
البته اون متوجه ناراحتی من نشد.
به نظرتون حق دارم ناراحت باشم