مادرشوهرم چند روز پیش میخواست بره سفر شوهرم برداشت گفت آره میخوام چمدونمون رو بدم ببره
من دلم از مادرشوهرم پر بود یه رفتار زشتی تو جمع باهام کرده بود که دلم نمیخواست بهش چیزی بدم
به شوهرم گفتم من ازش دلخورم رفتار زشتی باهام داشت بگو خواهرت بده
هیچی چند بار تو همین مساله دروغ گفت
گفت باشه میرم از خواهرم میگیرم
بعد فهمیدم رفته از روی پشت بوم برداره
من فهمیدم پرسیدم ازش گفت نه در پشت بوم قفل بوده نتونستم....
امدیم
خب مادرشه ای بابا
بده بره بابا دنیا ارزش نداره. تو نیکی کن
ادامه شو اینجا میگم که حوصله تون سر نره بگین زیاد شد...
خلاصه گفتم چکار کردی گفت از خواهرم گرفتم
امروز اونجا بودیم تو اتاق دیدم چمدون ماست
بهش میگم چرا برداشتی دروغ گفتی پررو پررو میگه دلم خواست کلی چرت پرت دیگه
میدونم الان خیلیا میگن چه دغدغه ای
مگه میخواست بخوره
از الان بگم بهتون من الان فقططططط ناراحتیم دروغگویی شوهرمه
چرا همونجا نگفت برداشت چرا اون همه دروغ بهم بافت
باز الان یه عده میگن تقصیر خودته تحت فشار گذاشتی
ولی با احترام میگم من این حرفو قبول ندارم
این ینی اونم هر موقع سخت گرفت منم باید اون کار رو مخفیانه بکنم بعدم دروغ بگم
و در آخر بگم خوب کاری کردم
حق داری رفتارهمسرت درست نبوده ادم حرصی میشه واقعا
میگم دلیلش اینه که مادرم خواسته روشو نمیخواستم زمین بزنم
چمیدونم تو اعصابمو خورد میکردی واسه همین دروغ گفتم
میگم الان که بدتر شد میگه تو عددی نیستی
اگه الانم پشیمون بود باز راحت تر کنار میومدم
نه اینکه هم اشتباه کنه هم پررو بازی دربیاره
همیشه کسایی که بابقیه همراه و همپا و پایه نیستن حرفه ای ترین دروغگوها رو تحویل جامعه میدن
حالا اون شخص چه بچت باشه چه شوهرت باشه چه دوست و خانوادت باشه،اگه باهاش همراه نباشی بهت دروغ میگه
اون خواسته اش این بوده که به مادرش چمدون بده،وقتی باهاش لج میکنی که نمیاد از خواسته ی معقولش بگذره،بجاش بهت دروغ میگه و دیگه عادت میکنه
خب دیگه بهت دروغ گفته چون اگه چمدون رو نمیبرد بده بهشون میگفتن چرا.اونوقت باید میگفت زنم نمیزاره.بعد از تو دلخور میشدند.بعد باهات سرد رفتار میکردند یا گلگی میکردند.بعد تو میگفتی بی احترامی کردند.بعد غر میزدی و....این داستان ادامه دارد.فهمیدنش زیاد سخت نیست
