همین خندیدن تو این مواقع کار دست ادم میده و باعث میشه بقیه به خودشون جرات بی ادبی بدن
نباید میخندیدی . یه چشم قره میرفتی براش مینشست سر جاش
چجور اجازه میدین اینجورباهاتون رفتاربشع؟
احساس راحتی که میکنن ولی حالااگرخونواده خودش شام دعوو بودن اینجورمیگفت به خواهرهاش اتفاقاداداشم هم بهش حرف زدجلوشوهرم یه جوری بودهرچندشوهرگ اخلاق زن داداشم رومیدونه
چرا اجازه ميدين يكي كه هم خون شما نيست اين رفتارو باهاتون بكنه؟
میخندی فک میکنه خوشت اومده دیگه...خندیدن نداره...دیس پلو سفید رو برمیداشتی. ..نصفش رو واس خودت نصفش هم برای شوهرت میریختی. ..حالا بخند واسش
من بودم یا کلا غذا نمیخوردم دیگه یا به زورم شده نصف دیس برنج سفید میکشیدم برای خودمو میخوردم
مقصر خودتی چرا میخندی که روش زیاد بشه من بودم شام نمیخوردم میرفتم خونه ام
اگه انقد راحته باهاتون نياز نبود جلو اونهمن ادم شمارو خارتر ببينه و به شما بگه كم بكش
راستش من بودم مهموني رو بهم نميزدم ولي با اخم و تخم مينشستم به برنج سفيد هم دست نميزدم يذره يچيزي ميخوردم حساب بياد دستشون
فقط به احترام بقيه مهموني رو بهم نميزدم
ولي از دفعه بعد مهمونيشم نميرفتم
فقط از زنداداشم بدم‌میاد قاطی قاطیم میتونم هر چی زنداداشه بشورم بذارم کنار
من بودم تا آخر مهمونی لب به هیچی نمیزدم حتی آب
تازه میگفتم همسر و بچه ام هم نخوره
آخه هفته اخربارداری هستم وکسی روندارم همراهم بیادفقط این زن داداشه که میادباهاش بحث کنم که دیگه هیچکی هم ندارم بیادمادرگ کا میترسا مادرشوهرم هم که پادردداره نمیاد
برای چی میخندی واسه خودت ارزش قائل نیستی انتظار داری بقیه احترام قائل شن برات من اگه خواهرمم اینطوری جلو بقیه بگه لب به غذا نمیزنم.یا عین آدم غذا اندازه درست میکرد یا کم درست کرده رسید رسید نرسید هم که نرسیده.😕😕
