الان تو اون تاپیک پر بازدید بودم یاد این افتادم
خیییییییلی بچه بودم در حد ۴ سال.ولی از ذهنم بیرون نمیره
اون موقع سرویس بهداشتیمون کنار یکی از اتاق خوابامون بود.من میخاستم برم سرویس.
دیدم تو اتاق یه نفر با چادر مشگی داره راه میره.فکردم مامانمه.چون مامانم چادریه.
نمیدونستم چی بگم چون خیلی بجه بودم.اومدم جلو دیدم مامانم از دسشویی اومد بیرون.با لباس خونه.
هر وقت یادش میوفتم تنو بدنم میرزه.
یچیز دیگه هم هست که تا ۱۳ سالگیم همراهم بود.
از وقتیم یادم هست شروع شد.
خواب بودم.احساس میکردم از پشت دارن هلم میدن.با یه صداهای وحشتناک.اما انقدر کوجولو بودم به مامانم نمیگفتم.
تو ۱۶ سالگیمم رو رون پام یه لکه قرمز وجود اومد که مث جای دندون بود.
من هیچ وقت به اینا اهمیت ندادم الان یدفعه یادشون افتادم و ترسیدم واقعا.بخدا همش برام اتفاق افتاده اما من زبونم قفل میشد که بخام به کسی بگم