همچی عادی بود این روزا تاامروز بیدارشدم گفت بعد کارم همو ببینیم..رفتیم کافه و گفت مامانش گفته تا پنج سال دیگه اسم ازدواج و نمیاری و چون شرایطت اوکی نیست..نمیدونم بهونه بود یا راست میسپارم به خدا همچیو چون خودش دید من بخاطرش جلو خونوادم وایسادم و کارم رو از دست دادم و تقریبا هیچ شدم...
تجربه بهم ثابت کرده دروغ میگه خودش نمیخواسته و فقط مادرشو بهونه کرده ...بیخیال عزیزم ....دنیا یعنی به دست اوردن تجربه و شکست ....ازش درس بگیر و یادت باشه هیچ کس ارزش نداره بخاطرش قید ارزوهاتو بزنی
از دردسخن گفتن و از دردشنیدن باادم بی درد، ندانی که چه دردیست😔 ازته دلت برای همه منتظرها و من دعاکن مرسی دوستم...