2777
2789

سلام خانمای عزیز با اینکه دارم گریه میکنم ولی اینجا دارم مشکلمو میدم شرایط مشاوره رفتن ندارم ب اندازه کافی مادرو پدرم با من حرف زدن روزای قبل ن برای این مشکل 

منو شوهرم سه ساله ازدواج کردیم که یه هشت ماهی میشه امدیم خونه ای که خانوادم برامون ساختن از اونموقعه شوهرم خیلی اذیتم میکرد هیچ کاری برای انجام دادن خونه نمیکرد مثلا تلویزیون گذاشت آبگرمکن وصل کرد تمیز کاری و چیزای زیادی نمیتونم همه رو بگم زیاد میشه خودش یه رفتار بدی داره که اصلا انجام نمیده میگه اخلاقم من اینجوره نمیتونم تعییرش بدم اعتراف میکنم که از اول زندگیم با رفتارم اذییتش کردم مثلا بخودی بش شک میکردم حساس میشدم عصبی توقع زیادی داشتم دیشب بمن حرفای بدی زد گفت تو این سه سال هیچ روز خوشی باهات نداشتم برتچی این زندگی رو تحمل کنیم هم تو داری اذیت میشی هم من الان این زندگیه که ما داریم بازور دارم زندگی میکنم حتی یه درصد خوش و راحت نیستم خیلی بد حرف زد اولین بارش اینطوری حرف میزنه من الان باید چکار کنم😔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم الان چندین ساله ازدواج کردیم و خیلی خوبیم خداروشکر اما یبار یه دعوای بدی کردیم تمام اینارو بهم گفت .الان فهمیدم همش از روی عصبانیت بوده و جونشم برام میده .اینا رو گفتم که حرف شوهرتو جدی نگیر مطمعن باش از روی عصبانیت بوده و دوست داره .منم اونموقع خیلی مستاصل شده بودم

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
کاری کن که تو خونه بهش خوش بگذره

چطور عزیزم این روزا خیلی بامن لجه اصلا مغزش درست کار نمیکنه قبل چند روز من پنجره رو باز کردم بعد یهو شوهرمو دیدم پایین تو حجاب نداشتم زودی رفتم داخل دیشب بمن میگه فک کردی نمیدونم داشتی چکم میکردی خیلی منفی باف شد درسته من اشتباهاتی داشتم ولی ن تا این حد بمن این حسو داد که خیلی بدم 

منم الان چندین ساله ازدواج کردیم و خیلی خوبیم خداروشکر اما یبار یه دعوای بدی کردیم تمام اینارو بهم گ ...

خداشکر برات خوشحال شدم عزیزم شاید ولی خیلی جدی بود تا حالا اینطور ندیده بودمش 

خداشکر برات خوشحال شدم عزیزم شاید ولی خیلی جدی بود تا حالا اینطور ندیده بودمش 

وای دعوای ما بعد دوازده سال از جدی هم جدی تر بود اونقد سرهم داد زدیم که نگو با اینکه تا قبلش به تو نگفته بودیم اما اونروز عجیب عصبی بود یه مشکل بزرگ داشت برای همون .

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
چطور عزیزم این روزا خیلی بامن لجه اصلا مغزش درست کار نمیکنه قبل چند روز من پنجره رو باز کردم بعد یهو ...

اومد خونه به خودت برش یه خوش امدی بگو ماچش کن با هم نهار بخورین یکن شیطون شو براش خدا بزرگه

کجا به رتبه کردار میرسد گفتار
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792