امروز روز دوم کاراموزشی بود فردا روز اخره
پاهام ودستام وکمرم دردمیکنن
غرورم جریهه دار شده هی امر ونهی میکنن ومسخره بازی درمیارن
امروز صبح با اسنپ رفتم ظهریه بابام اومد دنبالم گفت چرا بااسنپ رفتی؟!چرا ساعت ۶ صبح با اتوبوس نرفتی!
بخاطر بیست تومن پول اسنپ چه حرفایی که بهم نزد
بهم گفت فردا هم زنگ بزن به همون اسنپیه بگو بیاد دنبالت به جای بیمارستان ببرت هرجایی که دلش خواست😔
خیلی دلم شکسته خب چیکارکنم میترسم از خیابون رد شم چیکارکنم هیچ ادرسی رو بلدنیستم چیکارکنم که نمیتونم پررو و
زبون دار باشم😔😭
خودم خاستم برم سرکارولی اخه این چه کاریه دستشویی شستن وطی وجارو زدنم کاره؟
اگه یدونه سوزن اشتباهی بندازم توی سطل ابی چه دادی که نمیزنن سرم
ای خدا هیچکسو اینجوری بدبخت نکن
نیم ساعت دیگه هم ساعت ۳میشه وکلاس انلاینم شروع میشه باید تا ۵درس بخونم.بعدشم لباسامو بشورم وخونه رو مرتب کنم
خدا چقد من بدبختم
گفتم میرم خدمه بیمارستان میشم بعدش واسه خودم یه خونه میخرم وتنهایی زندگی میکنم نگو که حقوقش ۳تومنه
۱ونیمش پول اسنپ و اتوبوسه
بقیشم پول کفش چون همش راه میرم اونجا اصلا صبحونه نخوردم صبحیه نهارم نخوردم فقط یه لیوان چای سرد😭
چیکارکنم فردا رو برم یانه؟