پدرم گفت موقع عقد بابابزرگت(پدر مادرم) نزاشته مادرت ببرم عقد کنم گفته ی زنی دیگه ببر بله رو بده پدر بزرگم ب شدت سخت گیر بوده و عقد هم پدرم با عموهام رفتن ی شهر دیگه عقد کردن پول دادن زنی بله رو گفته زنه رو اصلا نشناختن (مثلا ب جای مادرم بله رو گفته) مادرم گفت ک پدر بزرگم گفته زشته بزارم باهاش بری و حتی تعریف میکنه میگه بابا بزرگم نزاشته بره مدرسه گفته زشته برا دختر
حالا یعنی پدر و مادرم باید خطبه عقد بخوان خیلی همو دوس دارن و مردم مرد خوب و بزرگواری هست میگه قدیم این موارد بوده سواد هم ندارن پدرم فقط تا کلاس ۵ ابتدایی رفته دستو پا شکسته چیزهایی مینویسه