دلم بحال خودم و بچم میسوزه
متنفرم ازینکه تواین خونه نفس میکشم حتی دلم نمیخواد نگاه به وسیله ها کنم
کاش بره براهمیشه اینجور ارامشم برمیگرده حتی سررفتار زشت و لعنتیش عذرخواهی نکرد یه حیونه
دعای من چندساله نگرفت لااقل شماهادعاکنین یه اتفاقی بیفته ولم کنه بره بچم همش توتنشه نگرانشم دلم میسوزه برای همه چیز
اونقدر داغونم ۶ساعته نتونستم اروم شم یلحظه خوابم برد بسختی یهوپاشدم فضای خونمونو دیدم باز حالم بدشد حتی دلم نمیخواد نفس بکشم
همه چه فهمیدن😐
خب چی شده مشکلتون چیه
نمیتونم حال دلم خرابه انگار زندگی بچگیمو دارم الان واسه بچم تکرارمیکنم این یعنی فاجعه
اینکه جلوبقیه خورد شدم و بچم فردا اعتباری نداره و مسخره میشه توعذابم
بغضم جوریه که خفم ازین چندساعت حتی حوصله ندارم یلحظه بمونم اینجا اونقدر داغونم که هرلحظه یه فکر داغون میکنم اشکم سرازیر از غروب تاالان
همه روزای این مدلی رو از سر گذروندن حالا یا یه کم بیشتر یا یه کم کمتر، اینطور فکر کنی کمتر ناراحتی میکشی
یه دختر خاله دارم همه تو فامیل اینا رو عاشق و معشوق میبینن تا اینکه یه بار رفتیم اهواز خونه شون خیلی دلم براش سوخت خیلی شوهر آشغالی داره
استارتر دقیقا درکت میکنم
کاش میتونستم بهت تلفن کنم ، سختکه بنویسم
اول اینکه شما هم مثل من مثل اینکه مشکل روحی داری ، افسرده‌ی ، دلمردگی، همه چیز رو تیره تار میبینی
بعدم شوهرت نمیمیره یا سر به نیست نمیشه ، الکی به این امید نباش
