همه چیز از یه نامه کوفتی شروع شد که کاش هیچوقت جواب نامه رو نمیدادم🙂منم کنجکاو جواب نامه دادم فرستادم براش
نامه در مورد یه ابراز علاقه از طرف پسر خالم بود
که من از اولشم هیچ احساسی بهش نداشتم
ولی فقط جایی که اون بود دوست داشتم باشم جلب توجه کنم
شمارمو از خالم گرفته بود هر روز پیام میداد ولی من جوابشو نمیدادم
زیادی مغرور بودم و هم دوسش نداشتم نمیدونستم باید چکار کنم
بعد این اس ها ادامه پیدا کرد دیگه من واقعا عصابم ریخته بود بهم که یه ماه پیش زنگ زدم بهش گفتم ناراحت نشو منم دوس ندارم الکی پای من وایسی وقتی من هیچ حسی ندارم بهت
اونم اصلا حرفی نزد گوشی قطع کرد :)
منم یه مدت اصلا بهش فک نمیکردم عین خیالم نبود حس میکردم راحت شدم
که الان دو هفتس یه جور احساسی دارم انگار من این وسط وایسادم یه طرفم دوسش دارم یه طرفم دوسش ندارم .
کلا حتی از احساس خودمم مطمئن نیسم نمیدونم چمه😐😂