جداي از شوخي
١٤،١٥ساله ازدواج كرديم
اره دروغ چرا چند باري منو زده
آخرين بار همين ١٠روز پيش بود دعواي بدي داشتيم سر درس ومجازي اين حرفا اعصابمون داغون سر بچه م داد وهوار رفتم جلوش بگيرم كه تموم شه ولي انگار بدتر شد...
نميدونم چي شد منم دادو جيغ وتا وقتي تموم شد خودمو تو آينه ديدم نشناختم از بس يك طرف صورتم ورم وكبود شده بود وتا امشب هم هنوز رد كبودي ها هست
بعد اون شب چمدون بست از خونه رفت تا همين امشب اومد معذرت خواهي ميگه رفتم تا عصبانيت تو بخوابه و واقعا خيلي بهتر شد
وكلي ناراحت ...ميگه بخدا من نزدمت فقط تو رو گرفته بودم منو نزني ...و وقتي فكرشو ميكنم درست ميگه خدا شاهده صبح كه بيدار شدم و رفتم توي هال عين اين بود كه جنگ شده همه وسايل خرد شده ريخته كف پاركت
وپرده ها رو از جا كنده بودم
همش سر اينكه دادميزد سر بچم كه مثلا درس رياضي يادش بده آقاااااا نخواستيم درس بخونه ....