بعد یه مدت طولانی رفتم خونه ی پدرشوهرم بچمم بردم تازه یک ماهشه
تا دیدنش گفتن واااای چقد لاغره چقد زشتههههه
فقط بغض کرده بودم اونجا چیزی نمیگفتم
جاریمم اونجا بود اونم بچش هشت ماهس
همه ش بچه ی اونو بغل گرفتن دوبار پدرشوهرم بچمو بغل گرفت جاریم گفت وایییی نگیرین بچه ی من خیلی حسوده زود ناراحت میشه
بعد ازش پرسیدم توهم بخیه هات جذبی بوده اون قسمتی ک بیرون مونده رو باید خودم بچینم یا میوفته
گفت خودت برو تو نت سرچ کن من نمیدونم
حتی نیومد بچمو ببینه اصلاااا نگاهشم نکرد درحالی ک من کلی بچشو بغل گرفتمو بوسیدم😔😔😔😔😔