سلام نمیدونم چرا اینجوریه یه حرفو باید دوبار بزنم تا جواب بده چند وقت پیش گفتم امسال شب یلدا بریم با مامانم اینا گفت باشه بعد دوباره دیشب گفتم گفت بریم خونه مامانم اینا خب منم دلم میخواد یه سال با خانوادم باشم 4ساله ازدواج کردم ازش ناراحت شدم ولی خب انگار نه انگار بهش گفته بودم دوست دارم یکسال با مامانم و مامان بزرگم اینا و دایی هام باشیم اول گفت باشه بعد دیشب گفتم دوست داری کجا باشیم گفت خونه مامانم اینا😒الان سر یه مسایلی با خواهرش حرف نمیزنه تقصیر همسرم نیست تقصیر خواهرشع الان حتی خواهرش سلام نمیده به شوهرم 19سالشه باورتون میشه مادرشوهرم بخواد به ما پول کمک کنه به خواهر شوهرم نمیگه چون دعوا میکنه چرا دادی سر. خواعرشوهرمم باهام دعوا کرد گفتم بهش تو اصن نباید سراوان بتمن دعوا کنی اینهمه به من بی احترامی کرد حرف بد زد به شوهرم بی احترامی کرداصن شوهرم از چشمم افتاده ناراحت میشم براش مهم نیست اصن نمیاد حرف بزنه ببینه مشکلم چیه بهش میگم ناراحت شدم هیچی نمیگه
بعدش خودشو کج میکنه مامانش هم ازش میپرسم کجا میرید حتما میگه با شما میخواستم مطمعن بشم آخه دنگ میذاریم وسایل میخریم برای شب یلدا منم چون کیک بلدم گفتم من درست میکنم به پایان اوناهم مطمعن کنم
خب پس اینبار نوبت خونواده شماس. بش بگو ۴سال پیش خونواده تو بودیم چهارسالم نوبت خونواده منه
اینو باید خودش بفهمه بخدا پارسال حامله بودم رفتیم خونه مادرش اینا نه آهنگی نه رقصی نه شادی خواهر شوهر کوچیکم که رفته بود تو اتاق آزمون اولشم همینجور بود بی احترامی میکرد منم باهاش حرف نمی دم ماهم تنها نشسته بودیم ولی پارسال اون یکی خواهر شوهرم بود باند و آهنگ و شیرینی و کیک بزن برقصم شبش گردش و ... اینا بود
والا من بودم میدیدم اونجوریه میگفتم دلم گرفت پاشو بریم خونه خودمون بشینیم🙄 کاش میگفتی بریم دیدن ماد ...
اخرشب شوهرم شبکار بود رفتم خونه مامانم ساعت11شب یکم آهنگ گذاشتیم گفتیم خندیدیم دلم واشد اونم رفت سرکار فقط دلم از این پره که طرفداری خواهرشو کرد من گفتم بخاطر اون به من اینجوری میگی حتی نگفت نه تو با اون فرق داری واسه من اینهمه بی احترامی کرد هیچی به هیچی کاش ماهم میتونستیم بد باشیم شاید باهاشون خوب بودن